طلا و مس

...

هميشه لاي سي دي هايي كه همسرم ميفروشه اسم فيلم طلا و مس زياد به چشمم خورده ولي هيچ وقت برام اون قدر جذاب نبوده كه ببينمش اما ...

اما امشب وقتي داشتم شبكه هاي تلويزيونو اين ور و اون ور ميكردم رسيدم بهش

خدا ميدونه كه چه قدر باهاش احساس نزديكي كردم نصف بيشتر فيلمو گريه ميكردم

مثل ... از خدا ميخواستم خوب بشه

حداقل تو فيلم خوب بشه

شايد ديدن سختي ديگران منو ياد خودم ميندازه

دارم به اين فكر ميكنم چه جوري بدون اينكه بفهمم دارم صبر ميكنم

چه جوري خودمو واسه تولد كوچولويي اماده ميكنم كه هم سن بچه خودمه ولي ناراحت نيستم

چه جوري نوزاد كسي رو ميبينم كه باهم توي يه روز به دنيا اوومدنو و دق نميكنم

چه جوري لباسهاش كمدش كريرش تختش 24 ساعته روبه رومه و نميميرم ...

شايد فضل و رحمت خدا ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 11 شهريور 1390برچسب:,ساعت1:45توسط zahra | |